داستان سرای علی
' />


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



از وبلاگ من چقدر راضی هستید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 279
بازدید دیروز : 497
بازدید هفته : 279
بازدید ماه : 1942
بازدید کل : 191137
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 128
تعداد آنلاین : 1


love me

تبلیغات
' />

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:


مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟

دختر جوان با صدای بلند گفت:نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم.

تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.

پس از چند دقیقه دختر به سمت ان پسر رفت و در کنار میزش به او گفت:من روانشناسی پژوهش میکنم و

میدانم مردها به چه چیزی فکر می کنند گمان کنم شما را خجالت زده کردم درست است؟

پسر با صدای بلند گفت:

200 دلار برای یک شب ...خیلی زیاد است....

وتمام انانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند.

پسر به گوش دختر زمزمه کرد:من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدم....





:: موضوعات مرتبط: داستان جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 463
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]
مطالب مرتبط با این پست
می توانید کامنت خود را بنویسید

[Comment_Gavator]
شیدا در تاریخ : 1392/9/21/4 - - گفته است :
[Comment_Content]

[Comment_Gavator]
شیدا در تاریخ : 1392/9/19/2 - - گفته است :
[Comment_Content]

[Comment_Gavator]
Amir HOsein در تاریخ : 1392/9/19/2 - - گفته است :
[Comment_Content]


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








' />

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love me و آدرسloveme0933.loxblog.ir <> لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.باتشکرعاشقانه سرای علی






RSS

Powered By
loxblog.Com